خلاصه فیلم: خانواده سوله تا آنجا که به یاد دارند هر تابستان را صرف چیدن هلو از باغ خود در آلکاراس، روستای کوچکی در اسپانیا کردهاند. اما محصول امسال می تواند آخرین محصول آنها باشد، زیرا آنها دارند تبعید میشوند. برنامههای جدید برای این زمین شامل قطع درختان هلو و نصب پنل های خورشیدی است.
استفانی بانبری(ددلاین): در این فیلم هیچکس بازیگر نیست، آنها همه مردم محلی هستند که به گویش منطقه کاتالان صحبت می کنند و این سرزمین را می شناسند . این اصالت برای سیمون به عنوان کارگردان، چیزی بود که اهمیت داشت. این که او چنین شخصیتهای پیچیده و متضادی را خلق کرده و چنین اجراهای شگفت انگیزی را از آماتورها دریافت کرده است، گواهی بر قدرت همدلی اوست. سیمون فیلمش را به صورت مجموعهای از مشاجرات، دورهمیهای خانوادگی و روزهای کاری طولانی ساخته است. حتی تقریبا هیچ موسیقی وجود ندارد، مگر زمانی که کسی آواز می خواند. مهمتر از همه اینکه آلکاراس واقعی است.
گای لاج(ورایتی): هرچند آلکاراس آنقدرها هم بیانگر یک سرگذشت نیست، باز هم ریشه در پیشینه شخصی سیمون دارد. این فیلم یک وجدان سیاسی تند و تیز را در مقابل درام بومی آن که با ملایمت همراه است قرار میدهد. سیمون ممکن است با تلاش برازنده و به تدریج ویرانگر خود از اتوبیوگرافی رد شده باشد اما ما یک داستان واقعی را که در یک تراژدی آرام روایت شده است، حس می کنیم.
دیوید رونی(هالیوود ریپورتر): در حالی که روایت ممکن است از شکلدهی و شتاب پایدارتری بهره ببرد، این یک درام بیریا در مورد برخورد شدید بین کشاورزی سنتی و صنعت است. اگرچه این فیلمی میتوانست ساختار رضایتبخشتری داشته باشد اما تأثیر احساسی پنهان این درام غیرقابل انکار است.